×
×

یادداشت اتحادیهٔ جنبش عدالت‌خواه دانشجویی پیرامون غزه
هشدار تخلیه!

  • کد نوشته: 2730
  • ۱۰ تیر
  • 21 بازدید
  • ۰
  • ما این بار با پوست و استخوان فهمیدیم. دیگر کسی دروغ‌های بلندگوهای صهیونیستی فارسی‌زبان را باور نمی‌کند. حالا مردم ما می‌دانند اگر دشمن به ما حمله کند، نمی‌پرسد تو نظامی هستی یا غیرنظامی. موضع ما علیه دشمن، خطر بمباران را از ما دور نمی‌کند. چیزی که دشمن را عقب می‌زند، قدرت مقاومت ماست.
    هشدار تخلیه!
  • یادداشت اتحادیهٔ جنبش عدالت‌خواه دانشجویی پیرامون غزه به شرح زیر است:

     

    میان هیاهوی خبرهایی که هر روز مثل تیر در جان ما می‌نشینند، یک خبر گم شد. خبر کوتاه بود؛ اما سنگین، مثل صدای خرد شدن استخوان. ارتش اسرائیل دستور داده بود شمال غزه را تخلیه کنند. شاید اگر همین خبر چند روز پیش در تهران منتشر نمی‌شد، کسی نمی‌فهمید «دستور تخلیه» یعنی چه. اما همان چند روز پیش بود که در ایران هم خبر آمد: «تخلیه فوری تهران». منطقه ۳ یا ۷ یا ۱۲ چه فرقی می‌کرد؟ دشمن، قدم را از مرزها فراتر گذاشته بود و با صدای ترامپ از آن سوی دنیا دستور می‌داد. مثل قلاده‌ای که از گردن سگ پاره شود و همه کوچه را پر کند از وحشت پارس‌های شبانه‌اش.

    ما مردمی بودیم که طعم هشدار تخلیه نیمه‌شب را نچشیده بودیم. آن طعم تلخ و سرد، مثل آب آلوده‌ای که زیر نور مهتاب می‌نوشی و روحت را بیمار می‌کند. اما حالا، بعد از دوازده روز جنگ، دیگر همه چیز برای ما آشکار شده. جنایاتی که رژیم صهیونیستی در بیست ماه برای غزه و لبنان و سوریه و یمن دوخته بود، در همین چند روز در برابر چشمان ما به نمایش درآمد. مردمی که بیمارستان‌هایشان ویران شد، آمبولانس‌هایشان هدف قرار گرفت، خانه و مدرسه و مسجدشان زیر خاکستر فرو رفت. آبشان را زدند، برقشان را بریدند، راه‌هایشان را بستند و هرکه برای امداد و آواربرداری رفت، دوباره زیر بمب‌ها کشته شد.

    و ما؟ ما این بار با پوست و استخوان فهمیدیم. دیگر کسی دروغ‌های بلندگوهای صهیونیستی فارسی‌زبان را باور نمی‌کند. حالا مردم ما می‌دانند اگر دشمن به ما حمله کند، نمی‌پرسد تو نظامی هستی یا غیرنظامی. موضع ما علیه دشمن، خطر بمباران را از ما دور نمی‌کند. چیزی که دشمن را عقب می‌زند، قدرت مقاومت ماست. قدرت موشک‌هایمان، تجمعاتمان، دل‌های به هم پیوسته‌مان. اگر همین اتحاد میان ملت‌های منطقه بود، اگر دل‌ها این‌قدر دور از هم نبود، امروز چیزی به اسم رژیم اشغالگر باقی نمانده بود که با سگ‌های وحشی‌اش هر شب سراغ خانه و جان و ناموس مردم بیاید.

    شاید حالا که سایه جنگ سنگین‌تر از همیشه بر سرمان افتاده، مردم ما اندکی بفهمند مردم غزه چه می‌کشند. مردمی که از روز اول جنگ، ده‌ها بار آواره شدند. پاهای برهنه‌شان روی خرابه‌ها برید، اما کوچ کردند؛ به جنوب، به شمال، دوباره به جنوب. مردمی که ارتش ندارند، پدافند ندارند، مرزی برای فرار ندارند. در زندانی به طول چهل کیلومتر و عرض پانزده کیلومتر، میان دیوارهای سیمانی و سیم‌خاردار و بمب‌های فسفری، روز و شبشان را یکی کردند تا بلکه خسته شوند و زمین را واگذارند.

    ولی ندادند. نخواهند داد. چون هنوز امیدشان به ماست. به مردمی که این روزها شاید برای اولین‌بار طعم واقعی تهدید را فهمیدند. و شاید این بار، با دل‌هایی دردمندتر، بتوانند با مردم غزه و کرانه باختری و لبنان و یمن و سوریه همدل شوند. همدل و هم‌صدا. چرا که بیش از همه این روزها، مردم غزه به دل‌های ما محتاج‌اند. دل‌هایی که اگر یکی شوند، دیگر نه خبری از دستور تخلیه می‌ماند و نه صدای قلاده پاره سگ‌های جنگ.

    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *