×
×

روایت نشریه نبض بسیج دانشکدگان فنی تهران از تجمع اعتراضی ۲۷ بهمن ماه ۱۴۰۳ در واکنش به قتل امیرمحمد خالقی
روز پر هیاهو

  • کد نوشته: 1542
  • ۲۷ بهمن
  • 143 بازدید
  • ۰
  • به گزارش خبرنگار کف دانشگاه، نشریه نبض بسیج دانشکدگان فنی تهران از تجمع اعتراضی ۲۷ بهمن ماه ۱۴۰۳ در واکنش به قتل امیرمحمد خالقی روایتی منتشر کرده‌ است. متن آن به شرح زیر است: روایت تجمع اعتراضی ۲۷ بهمن ماه ۱۴۰۳ در واکنش به قتل امیرمحمد خالقی اذان ظهر از گلدسته‌های مسجد پخش می‌شود و […]

    روز پر هیاهو
  • به گزارش خبرنگار کف دانشگاه، نشریه نبض بسیج دانشکدگان فنی تهران از تجمع اعتراضی ۲۷ بهمن ماه ۱۴۰۳ در واکنش به قتل امیرمحمد خالقی روایتی منتشر کرده‌ است. متن آن به شرح زیر است:

    روایت تجمع اعتراضی ۲۷ بهمن ماه ۱۴۰۳ در واکنش به قتل امیرمحمد خالقی

    اذان ظهر از گلدسته‌های مسجد پخش می‌شود و حالا جمعیتِ پراکنده دانشجو‌ها آرام‌آرام به حلقه مبدل می‌شود. یک نفر در حدفاصل مسجد و کتابخانه ایستاده که قدی بلند و موهای کم‌پشتی دارد؛ شخص دیگری نیز در نقطه مقابل او ایستاده. گویی قرار است نطقی کنند و تجمع اعتراضی را رسما آغاز کنند.
    صحبت‌ها آغاز می‌شود و همان آقای قدبلند، می‌گوید که حق ما دانشجوهاست که پیگیری کنیم، کسی اینجا به قتل رسیده! صنفی و نهاد‌های دیگر کجا هستند؟! چرا پیدایشان نیست؟ پیگیری نکردند… این مسئله باید از نهادهای دانشجویی پیگیری شود تا ساختارمند باشد و بتواند به جایی برسد و البته تکرار شونده باشد. باید هفته به هفته بیابیم  و جمع شویم و گزارش بخواهیم.

    تن‌صدایش را بالا می‌برد و با لحنی حماسی و احساسی، جمعیت را به خروش می‌آورد: «باید تشکل‌ها (صنفی و انجمن) بیایند و بگویند چه کاری کردند تا اینجا و اگر نکرده‌اید هم بروید تا بقیه بیایند به جای شما. اگر هم کاری کرده‌اید بگویید تا نهادهای دانشجویی پیگیری کنند و اگر همکاری نکردند، آنها را پرت کنیم بیرون.»
    معتقد است که باید از سمت خودِ دانشجویان کار پیگیری شود نه هیئت دانشگاه که مفت‌خور و کار نکن است و پاسخ هم نمی‌دهد. می‌گوید که اصلا باید کمیته حقیقت‌یاب دانشجویی تشکیل دهیم که همین صنفی و … بنشینند دور هم که هم ما دانشجوی غیر تشکلی بفهمیم چه دارد می‌شود و بتوانیم پیگیری کنیم هم آن‌ها که بلد‌ند و آدم‌ها را می‌شناسند.(میخواست ساز و کاری معرفی کند برای پیگیری ماجرا)
    بخشی از این حرف‌ها را البته آن شخصی که در نقطه مقابل ایستاده به زبان می‌آورد. ساعت ۱۲:۳۰ است و نطق همچنان  ادامه دارد. چند دانشجوی دختر هم البته هستند و چند کلمه‌ای صحبت می‌کنند اما نه آنطور منسجم و نطق‌گونه همچون آن دو پسر.
    فریاد می‌زنند که:
    «دانشجو داد بزن، حقتو فریاد بزن»
    «ما تماشاچی نمیخواهیم به ما ملحق شوید»
    خودشان بیشتر شعار می‌دهند و بقیه آنچنان همراهی نمی‌کنند؛ به عبارتی خروشی نیست اما جمعیت خوب است.

    پس از این‌ها پسر اولی دوباره می‌گوید که باید این مطالبه به نتیجه برسد و نباید خاموش شود. اینجا یک نفر مرده است! بیایید توی صحن دانشگاه راه بیفتیم، حرکت کنیم تا کسانی که توی کلاس‌ها خوابند و کاری به این قضیه ندارند، از این خبر  آگاه شوند.
    فریاد می‌زند که: ننگ بر رهگذر باد که می‌شنود و رد می‌شود و می‌رود.
    در همین حوالی، ساعت ۱۲:۴۰ دکتر رضاییان با دست بر سینه و لبخند می‌آید وسط جمعیت و می‌گوید که بیایید صحبت کنیم.

    یک مطالبه جدی جمعیت این است که دانشگاه می‌گوید ما چند ماه است از نهاد های ذی ربط انتظامی و … پیگیری می‌کنیم که بیایند و کیوسک بزنند و نیرو بگذارند اما این کار را نمی‌کنند. خب شما تلویزیون دارید (خطاب به دانشگاه) اگر واقعا این کارها را نمی‌کنند، نامه بزنید و منتشر کنید و بگویید که ما تلاش می‌کنیم و انجام نمیدهند که ما بدانیم که یقه چه کسی را بگیریم؛ بدانیم مقصر کیست که از او مطالبه کنیم.

    دانشجوها می‌گویند اگر واقعا ۴ ماه است که تلاش می‌کنید، خب شفاف سازی کنید.
    چند نفر می‌گویند که این وعده وعیدها را مدام می‌دهید و…
    دانشجوها خیلی فشرده حلقه ای به دور اقای رضاییان تشکیل‌داده‌اند و صحبت می‌کنند.
    می‌گویند که دکتر حسینی گفته است من قلبم ضعیفه و نمیتوانم مدیریت کنم و اینها (اینها ناظر به لباس شخصی‌ها بود ) بروند کنار.
    تا آقای رضاییان آمد گفتند آقای رضاییان خبرگزاری فارس گفته شما گفته‌اید که تامین امنیت به عهده دانشگاه نیست. رضاییان در پاسخ می‌گوید:«من همچین حرفی را نزده‌ام» و به طور کل ماجرا را نفی می‌کند و می‌گوید ما یک حرفی می‌زنیم بعد می‌بینیم چیز دیگری از حرف ما درآورده‌اند.

    برخی معترضان می‌گویند که خبرگزاری فارس یک خبرگزاری حکومتی است. اگر واقعا همچین حرفی نزده‌اید پس چرا سکوت کرده‌اید که این را از شما پخش کردند؟ چرا سکوت کردید؟ الان مقصرید شما! بروید از این خبرگزاری شکایت کنید اگر نگفته اید.

    در میان انبوه حرف‌ها، یک مطالبه دیگر این است که صنفی خوابگاه و دانشگاه ها تشکیل بشود. ما به علت نداشتن این‌ها اینگونه به مشکل خورده‌ایم. صدای جیغ و فریاد حضار منجر می‌شود که آقای رضاییان تایید تشکیل صنفی خوابگاه را بدهند.
    بچه‌ها می‌گویند که اعلام عمومی کنید تا بدون این تایید صلاحیت‌های مزخرفتان به صورت آزاد ثبت‌نام کنند و نامزد شوند و انتخابات صورت بگیرد. آقای رضاییان تایید می‌کند و قول می‌دهد همین امروز اعلام رسمی کنند که بازه کاندیداتوری و انتخابات چه زمانی است و تا هفته بعد انجام شود این کار ها. دانشجوها پرتکرار می‌گویند که نگویید انجام میدهم! دقیق تاریخ بدهید به ما. چرا که دیشب سرپرست خوابگاه گفت من فردا صبح استناد ‌پیگیری هارا گزارش میکنم که الان ظهر است و هنوز خبری نیست. ما خسته شدیم از وعده وعید پوچ و تو خالی تاریخ و زمان بدهید!

    بحث لباس شخصی‌ها را دختری که دیشب بیسیم را دیده و برداشته بود باز می‌کند. و از مشاهدات دیشبش می‌گوید.
    همچنان بحث مطالبات باز است. یک گله‌ای که بحثش باز می‌شود، آنست که سرپرست دانشگاه دیشب آمده اما هیچ حرف جدیدی که دست ما را بگیرد نزده است و این میتینگ ۱۸ تیری که برگزار شده، برای دانشجویان آب و نان نمی‌شود. بچه‌هایی که بیشتر حرف می‌زنند ازین مسئله ابراز ناراحتی می‌کنند و می‌گویند:«ما لیدر نیستیم، هرکسی می‌خواهد بیایید صحبت کند کسی لیدر نیست کسی ساکت نباشد هرکس از سمت خودش بیایید حرف خودش را بزند.»

    ابتدا با رضاییان خیلی محترمانه و متشخصانه صحبت شد و یکی یکی حرف‌ها مطرح شد تا اینکه پسری کسب اجازه برای صحبت می‌کند. حرف‌هایش خیلی طولانی است و فضا را ملتهب می‌کند. کمی از حراست طرف‌داری می‌کند و کمی هم از معترضان طرفداری می‌کند. وسط حرف‌هایش یک اتهام شخصی به یکی از دانشجویان معترض را نیز مطرح می‌کند که ارتباطش با یک تجمع اعتراضی سالم معلوم نیست. بعد هم می‌گوید که سرپرست دانشگاه با زدن حرف سیاسی در جلسه دیروز فضا را جهت‌دهی سیاسی می‌کند و از بار مسئولیت شانه خالی می‌کند. با ادامه حرف‌هایش سر و صدا بلند می‌شود و شلوغ می‌شود و با حرف‌هایش مخالفت می‌کنند . جمعیت اعتراض می‌کند که سخنش را تمام کند و می‌گویند که به اندازه ۹ نفر حرف زده‌ای. در نهایت با ادامه یافتن سخنان آن پسر، جمعیت شروع می‌کند به هو کشیدن تا بالاخره بتوانند حرف‌های دیگری را هم در حضور رضاییان بیان کنند.

    در ادامه سوالات، بچه‌ها از آقای رضاییان راجع دستگیری نیروی امنیتی حاضر در کوی می‌پرسند که در پاسخ رضاییان اینطور می‌گوید که ایشان دیشب دستگیر شده که ما امروز صبح کارهای حقوقی شکایت از ایشان را انجام دادیم. پس از کمی گپ و گفت و شلوغی، الیگودرزی رئیس حراست دانشگاه در جمع دانشجویان معترض حاضر می‌شود. سوالات شروع می‌شود که دلیل حضور لباس شخصی‌ها در کوی چه بوده و چه ضرورتی داشته و اصلا آن لباس شخصی‌ها از کدام نهاد بوده‌اند؟! با اینکه مکررا این پرسش‌ها مطرح می‌شود اما آقای الیگودرزی از پاسخ به این سوال طفره می‌رود.
    پس از آقای الیگودرزی، آقای موسوی مدیرکل حوزه ریاست دانشگاه به صحبت میان دانشجویان می‌آید که ناگاه از دهانش در می‌رود که نیروی امنیتی دیروز از نیروهای بسیج شهری بوده است.

    ساعت حدود ۱۴:۲۰ دقیقه است و حرف‌ها و مطالبات کمتر شده و جمعیت هم کمی پراکنده شده‌اند.
    عده‌ای شروع به حرکت به سمت شبستان می‌کنند و شعار «دانشجو می‌میرد ذلت نمی‌پذیرد»، «دانشجو داد بزن حقتو فریاد بزن» سر می‌دهند. سپس به سمت دانشکده علوم مسیر را کج می‌کنند اما منصرف می‌شوند و تصمیم جمعی بر این می‌شود که مسیر را به سمت سردر دانشگاه تغییر می‌دهند. جمع معترضین مشغول شعار دادن هستند. شعارها به ناگاه از حالت مسالمت‌آمیز خارج می‌شود و گویی بناست تجمع کمی ناآرام پیش برود:«بسیجی، سپاهی قاتل ما شمایی» البته صدای همراهان با شعارهای رادیکال، کمتر است و جمع همراهی نمی‌کند.
    حوالی دانشکده ادبیات، نیروهای حراست از راه می‌رسند و از حرکت به سمت سردر ممانعت می‌کنند و محترمانه درخواست می‌کنند که به سمت سردر نروند. به نظر می‌رسد رفتن به سمت سردر خط قرمز حراست است. در ادامه اما مواجهه حراست با دانشجوها از حالت مسالمت‌آمیز خارج می‌شود و یکی از حراستی‌ها که از حجم توهین‌ها و فحاشی‌ها به ستوه آمده با لحن بدی با دانشجوها مقابله می‌کند. حلقه‌ای ایجاد می‌شود و به نظر می‌رسد در حلقه زد و خوردهایی درحال وقوع است. یکی از افراد حراست که آقای قدبلندی است، جلوی جمعیت مشغول فیلم‌برداری است که توجه‌ها به او جلب می‌شود و به سمتش حمله می‌کنند و مسیر تجمع منحرف می‌شود. بچه‌ها عصبانی فریاد می‌زنند که فیلم را پاک کن. فیلمبردار به سمت هنرها می‌رود که بچه‌ها به دنبالش می‌روند.

    چند نیروی حراست می‌روند و میله‌ای که در مسیر سردر است را قفل می‌کنند. صدای اعتراض بلند می‌شود که ما راهپیمایی اعتراضی ساده‌ای داریم و رفتار شما نادرست است‌. در این میان که بر طبل دعوا زده می‌شود، چند نفر فیزیکی با حراست درگیر می‌شوند. دختری آن وسط خطاب به حراست می‌گوید چرا می‌زنید؟ و آن نیروی حراست پاسخ می‌دهد:«اگه من مشت بزنم که میوفتی، من کِی تو رو زدم؟» دختر چند فحش رکیک حواله حراستی‌ها می‌کند و مصر است که کتک خورده. حراست هم سعی می‌کند خواهش کند که دانشجوها به سمت سردر نروند.
    بچه‌ها از شخصی که فیلم میگرفته، می‌خواهند که کارتش را نشان دهد و وقتی با امتناع او مواجه می‌شوند، می‌گویند که شما لباس شخصی هستید و به دانشگاه آمده‌اید.
    پسری با فرق کج روی سکوی جلوی دانشکده هنرها می‌رود و می‌گوید اسم کسی که داشته فیلم می‌گرفته را قرار است به من بدهند و تهدید کرد که اگر هویت آن شخص را برایمان مشخص نکنید ما ول کن نیستیم و حراست و دانشگاه را تهدید می‌کند. در نهایت می‌رود تا مطمئن شود آن شخص لباس شخصی نیست و فیلم را هم پاک می‌کند. که در ادامه مطمئن می‌شود و به سایرین اطمینان می‌دهد که ویدئو پاک شده است و آن شخص به خاطر فیلمبرداری توبیخ خواهد شد.

    حراست می‌گوید که ما فقط می‌خواهیم که شما به سمت سردر نروید. بحثی شکل می‌گیرد و دانشجوها می‌گویند ما اگر به سردر نرویم، صدایمان شنیده نمی‌شود.
    حراستی‌ها می‌گویند که اگر بروید جلوی سردر ما نمیتوانیم امنیت‌تان را تامین کنیم.
    چند دختر در پاسخ می‌گویند که پس شماها کارتان چیست؟! حراست هم پاسخ می‌دهد الآن هم داریم امنیت‌تان را حفظ میکنیم دیگر!

    معترضان دو دسته می‌شوند، گروهی به سمت بالا حرکت می‌کنند و بقیه همان‌جا می‌مانند. کمی شلوغ می‌شود که تصمیم نهایی را بگیرند که جمعیت بالا برود یا اصرار برای رفتن به سمت سردر را ادامه دهند.
    دختری چادری در این میان با حراست بحث می‌کند که چرا در اعتراض مسالمت‌آمیز ما ورود کردید و فضا را متشنج کردید! چرا حراست فیلم گرفته؟! حراست می‌گوید ما ورود نکرده‌ایم و فقط میخواهیم به سمت سردر نروید.

    جمعیت از جلوی هنرها و ادبیات به سمت فنی حرکت می‌کند و شعار سر می‌دهد:«خونی که ریخته میشه با هیچی پاک نمیشه، ننگ ما ننگ ما مسئول الدنگ ما»
    جلوی فنی و رو به ساختمان فنی، دور سه گلدان بزرگ صحن می‌نشینند. شعار می‌دهند که به ما ملحق شوید. نزاع‌های کوچکی بین بچه‌ها رخ می‌دهد. دکتر حسینی سرپرست دانشگاه و آقای رضاییان و الیگودرزی و مسئول نهاد دانشگاه کم‌کم خودشان را می‌رسانند. برایشان صندلی می‌آورند تا بنشینند و صحبت کنند. دکتر حسینی که می‌آید، دانشجوها دورش را می‌گیرند و می‌گویند آنقدر اینجا می‌نشینیم تا پاسخگو باشید.

    در همین اثنا در سمت دیگر دانشگاه در کنار تندیس سالگرد دانشگاه تهران در چهارراه فنی یکی از دانشجویان غش کرده است که از قضا « اشکان رحمتی » از مطالبه‌گران اصلی جمعیت مقابل دکتر رضاییان می‌باشد. با ورود اورژانس داخل دانشگاه ابتدا با انتقالش به بیمارستان توسط افراد حاضر مخالفت می‌شود اما درنهایت راضی می‌شوند به همراه دو نفر از دوستانش که یکی دختر و یکی پسر هستند با همراهی ماشین حراست به کلینیک انتقال پیدا کند.

    دانشجوها شروع به صحبت می‌کنند. ابتدا همهمه است و صدای اعتراضات متعدد از هرطرف به گوش می‌رسد. یکی می‌گوید چرا کشته شد؟ دیگری فریاد می‌زند که شما عرضه ندارید و شعار می‌دهند:«ننگ ما، ننگ ما مسئول الدنگ ما» درمیان حرف‌ها به وقایع شب قبل در کوی اشاره می‌شود. بچه‌ها می‌گویند که شما دیشب قول داده بودید! قول داده بودید که اسناد این اتفاق منتشر شود؛ اسناد شکایت از لباس شخصی، اسناد شکایت بخاطر نبود کیوسکِ نیرو انتظامی و پیگیری دقیق کسی که مقصر بوده. حدود یک ربع بر سر این مسئله می‌گذرد.
    سرپرست دانشگاه می‌گوید:« ۵ نفر نماینده شوند من به آن ۵ نفر نشان می‌دهم.»
    یک نفر از دانشجوها می‌گوید ما هیچکدام‌مان به دیگری اعتماد نداریم؛ شما باید اسناد را پخش کنید! ما همه حق مطالبه این را داریم که اسناد را ببینیم و نماینده معرفی نمی‌کنیم.
    با ادامه صحبت‌های سرپرست دانشگاه، بحث به حاشیه می‌رود و بر سر حراست جدلی رخ می‌دهد. دختری می‌گوید آن‌ها ما را زدند. دکتر حسینی پاسخ می‌دهد که اگر کسی شما را زده باشد، توی دهانش می‌زنم. بچه‌ها می‌گویند که حراست همین عقب ایستاده، اگر راست می‌گویید بسم‌الله! اما آقای حسینی توجهی نمی‌کند. بچه‌ها متهمش می‌کنند به آنکه فقط حرف می‌زند و عمل نمیکند. سر و صدا از اطراف بلند می‌شود.

    یک نفر که کنار دکتر حسینی ایستاده، پیشنهاد می‌دهد که بچه‌ها شکایتشان از حراست را مکتوب کنند. پسری در پاسخ می‌گوید برداشت دانشجوها این طور هست که حراست زیر نظر شما نیست و به شما گوش نمی‌دهد.
    سرپرست دانشگاه نه پاسخ مشخصی برای دانشجوها دارد و نه حرف‌هایش معترضان را آرام می‌کند.
    یکی می‌گوید:« حراست چرا هر روز به حجاب گیر می‌دهد اما نمی‌تواند امینت ما را تامین کند؟» دختری حرفش را ادامه می‌دهد:«به من می‌گوید لباس من کوتاه است چطور می‌تواند به این گیر بدهد ولی نمی‌تواند امنیت ما را تامین کند؟»
    پسری می‌گوید چرا این همه نامه زده شده، داخل مسجد کوی هم گفتیم، چرا یک نورافکن زده نمی‌شود؟! یک کیوسک نمی‌گذارید؟ هزینه‌اش بیشتر از جان یک دانشجوست؟! چرا در شریف این چیز‌ها تامین است ولی اینجا نه؟! به من بگویید طرشت خطرناک‌تر است یا اینجا؟ بچه‌ها همراهی می‌کنند و دست می‌زنند.
    کم‌کم مطالبات از آنچه منظور بوده منحرف می‌شود و سفره گلایه‌های صنفی به رئیس دانشگاه پهن می‌شود. یکی می‌گوید چرا یک دانشجو باید بترسد نسبت به اینکه کیفش را بدهد؟ و بحث را به سمت وام‌های دانشجویی می‌کشاند:« چرا نباید وام دانشجویی درست داده شود؟ این بنده خدا مرحوم مقاومت کرده، چاقو زدن و کشتنش. من اگه بدونم دانشگاه بهم وام میده که لپتاپ بخرم ول می‌کنم و کیفم رو میدم و مقاومت نمی‌کنم که چاقو بخوره داخل شکمم… لپتاب وسیله درس و کار من هست.»

    دانشجوها همراهی می‌کنند و دست می‌زنند اما آنقدر مطالبات به حاشیه می‌رود که بین خود دانشجویان بحث بالا می‌گیرد. یک نفر بلند می‌شود و می‌گوید اولویت را رعایت کنید و بحث را عوض نکنید. حرف ما چیز دیگریست! صدای شعار بلند می‌شود:«دانشجو، اتحاد اتحاد» و با این شعار، مطالبات حاشیه‌ایِ صنفی پایان می‌یابد.

    در ادامه باز بر سر انتشار اسناد حادثه اصرار می‌شود تا آنجا که دکتر حسینی علیرغم میل باطنی‌اش کوتاه می‌آید و قول می‌دهد که اسناد منتشر شوند. دانشجوهای معترض زمان دقیق از سرپرست دانشگاه می‌خواهند و او می‌گوید که ظرف ۲۴ ساعت آینده انجام خواهد شد.جمع که تا به حال بر ایستادن اصرار داشت و می‌خواست بنشیند تا بالاخره مسئولین به وعده‌شان عمل کنند، با این قول تصمیم می‌گیرد که اگر تا ۲۴ ساعت آینده یعنی ساعت ۱۶ روز بعد خبری از اسناد نشد، وعده دیدارشان روبروی کتابخانه مرکزی خواهد بود.

    نبض دانشگاه در دستانت!

    نویسنده: مریم بقائی
    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *