×
×

تأملی انتقادی پیرامون وضعیت امروز تشکل‌های دانشجویی از منظر اثرگذاری
در آستانه ترک میدان

  • کد نوشته: 1237
  • ۲۱ آذر
  • 227 بازدید
  • ۰
  • به گزارش پایگاه خبری کف دانشگاه محمدرضا قلی زاده،مدیر مرکز گام و مسئول اسبق بسیج‌دانشجویی دانشکدگان فنی دانشگاه تهران در یادداشتی به انتقاد از وضعیت امروز تشکل‌های دانشجویی از منظر اثرگذاری پرداخته است که متن آن به شرح زیر است: روزهای منتهی به ۱۶ آذر، فرصتی را برای بازاندیشی پیرامون وضعیت تشکل‌های دانشجویی ایجاد می‌کند. […]

    در آستانه ترک میدان
  • به گزارش پایگاه خبری کف دانشگاه محمدرضا قلی زاده،مدیر مرکز گام و مسئول اسبق بسیج‌دانشجویی دانشکدگان فنی دانشگاه تهران در یادداشتی به انتقاد از وضعیت امروز تشکل‌های دانشجویی از منظر اثرگذاری پرداخته است که متن آن به شرح زیر است:
    روزهای منتهی به ۱۶ آذر، فرصتی را برای بازاندیشی پیرامون وضعیت تشکل‌های دانشجویی ایجاد می‌کند. در یادداشت زیر تلاش کرده‌ام تا به عنوان فردی که خود را عضو کوچکی از جریان دانشجویی می‌دانم و اثرگذاری آن را از الزامات پیشرفت کشور فرض می‌کنم، به دور از تعارفات مرسوم، عارضه مهمی را با هم‌قطاران خود به اشتراک بگذارم. مسئله‌ای که مدت‌هاست ذهن نگارنده را به خود مشغول کرده، غیرواقعی و فانتزی بودن فعالیت‌ها در تشکل‌های دانشجویی است.

    برای شفاف‌شدن عارضه، مصادیقی از آن را ذکر می‌کنم:

    بارها پیش آمده که بچه‌های یک تشکل، موضوعی را سردرست گرفته و آن را طرح می‌کنند. مثلاً برای آن برنامه می‌گیرند یا نامه می‌زنند یا جلسه‌ای می‌روند و… بعد از مدتی می‌بینیم که خبری از موضوع مذکور نیست و تشکل مشغول موضوعات جدیدی شده‌است. چه اتفاقی افتاد؟ هدفتان از طرح آن موضوع چه بود؟ برنامه‌ای که گرفتید چه شد؟ آیا قرار بود تغییری رخ دهد یا صرفاً می‌خواستید برنامه‌ای بگیرید یا مطالبه‌ای مطرح کنید؟ حتی مسئولینی که با تشکل‌ها جلسه می‌گذارند هم این را فهمیده‌اند که در این جلسه و بعد از آن قرار نیست اتفاقی بیفتد. این صرفاً یک جلسه با بچه‌های دانشجوست؛ همین!
    بسیار دیده‌ام که در خلال یک وضعیت جنگی یا فوریت‌دار، بچه‌های یک تشکل با برنامه‌های روتین تشکل خود مواجه می‌شوند. مثلاً در حال برنامه‌ریزی برای کنش‌هایی مرتبط با غزه و لبنان هستند و زمان اردوی مشهد تشکل یا اردوی تشکیلاتی یا راهیان‌نور و امثالهم فرا می‌رسد. تشکل بدون اینکه عنایتی به شرایط داشته باشد، به طور پیش‌فرض عملیات‌هایی که منطقاً باید حال و هوای جنگی داشته باشند را تعطیل کرده و با بهانه «درگیر اردوی مشهد هستیم!» نسخه کارهای دیگر را می‌پیچد. حتی اندک تلاشی برای هم‌افزا کردن این دو نمی‌بینیم که اگر این کار را بکنند هم برکات بسیاری خواهد داشت.
    عزیزان تشکل‌های انقلابی، همگی رهبر انقلاب را به عنوان جلودار و امام قلباً قبول دارند. دلالت این گزاره منطقاً باید این باشد که نهایت تلاش خود را بکنند که طرح و برنامه ولی‌فقیه را درک کرده و فرمان‌های ایشان را دنبال کنند. به هرحال جمهوری اسلامی در یک دنیای واقعی در حال پیشروی و حرکت است و اگر کسی بخواهد در این حرکت نقش‌آفرینی موثر داشته باشد، باید بتواند خود را در امتداد رهبری جایابی و تعریف کند. اما به وضوح شاهد هستیم که فرمان‌های صریح ایشان به جریان دانشجویی روی هوا می‌ماند. مثلاً در یک سال گذشته ایشان بارها بر منزوی کردن رژیم تاکید کردند. خوب است بررسی کنیم که این فرمان چقدر توسط جریان دانشجویی جدی گرفته شد. این بررسی را تقریباً برای هرکدام از مطالبات ایشان انجام دهیم، نتیجه یکسان است: انقطاع ارتباط معنایی و ماموریتی با ولی! دردناک‌ است بچه‌هایی که فعال‌تر هستند و دوست دارند کار کنند، بعضاً با این سوال به مشورت با ادوار می‌روند:«به نظر شما ما امسال چه کار کنیم؟» عجب! کافی است فرمایشات آقا را مرور کنید. نیازی نیست از ادوارتان سوال کنید! دردناک‌تر آن‌که اولین ایراد بچه‌ها به مسئولین این است که «چرا فرمایشات آقا را دنبال و اجرا نمی‌کنید؟!»
    این لیست را می‌توان همینطور ادامه داد. اما همه رنگ‌و‌بویی واحد دارند: انگار هیچ چیز واقعی نیست! مطالبات واقعی نیست، برنامه‌ها واقعی نیست، آماده‌سازی‌ها برای عملیات واقعی نیست، تحلیل بیانات آقا و دنبال کردن فرمایشات ایشان واقعی نیست و… انگار در رودروایسی با خودمان و ادوار و دانشگاه و آقا و… خود را مکلف می‌دانیم کارهایی انجام دهیم، فارغ از آنکه این کارها منجر به چه می‌شوند؟ چه تاثیری در وضعیت جمهوری اسلامی می‌گذارند؟ در رسیدن به اهداف آن کار موفق می‌شویم یا شکست می‌خوریم؟ و…

    چه می‌شود انسان‌هایی که واقعاً می‌خواهند و می‌توانند اثر مثبتی در پیشرفت کشور داشته‌باشند، به این وضعیت دچار می‌شوند؟ نگارنده اعتقاد دارد که سه اختلال منجر به وضعیت فعلی شده‌است:
    اول: اختلال در فهم جایگاه و نقش خود
    به‌نظرمی‌رسد عموم فعالین دانشجویی خودشان را قلباً و عمیقاً در جایگاه «کنشگر موثر» در تحولات جمهوری اسلامی نمی‌دانند. نگاه رشد‌محور که در سال‌های اخیر در فضای دانشجویی پمپاژ شده‌، این انگاره عمیق را شکل داده که «دوران فعالیت دانشجویی، محل تمرین و دست‌گرمی برای نقش‌آفرینی‌های آینده است.» همین انگاره باعث می‌شود که همه چیز غیرواقعی شود. شکست معنا نداشته‌باشد. اثرگذاری، دنبال‌کردن مسئله و… از اصالت بیفتد؛ فلذا به مرور زمان با فرورفتن در این نقش، در چرخه تشدید‌شونده کم‌اثری پیش‌ می‌روند. حال آنکه مطالبات صریح امام و رهبری و ماموریت‌هایی که برای فعالین دانشجویی تعریف کرده‌اند، کاملاً عکس ادعای فوق را ثابت می‌کند.
    دوم: اختلال در درک طرح و نقشه ولیژ
    متاسفانه خیلی از ما در اتفاقات مختلف این حس را تجربه کرده‌ایم که تحلیل رهبری از صحنه و خطی که دنبال می‌کنند با چیزی که در ذهن ماست متفاوت است. برای مثال در قضایای یک سال گذشته، ایشان بارها بر اهمیت به‌پاخواستن ملت‌های منطقه و شکل‌گیری ائتلاف بین‌المللی علیه رژیم، منزوی‌کردن رژیم و جنبه‌های غیرنظامی این نبرد تمدنی تاکید کرده‌اند. از نظر خیلی از ما، این‌ها حاشیه‌ بوده و تقریباً تنها مطالبه ما ورود مستقیم نظامی ایران به معرکه ‌است. این اختلاف‌ فاز تحلیلی که منحصر به این موضوع نیست و مکرر تکرار شده‌، نشان‌دهنده این واقعیت است که دستگاه تحلیلی ما با ولی جامعه تفاوت‌هایی دارد. در این بزنگاه مهم که متوجه این اختلال می‌شویم، اگر در مسئله عمیق نشویم تا خاستگاه آن را درک کنیم، به مرور زمان نظام محاسباتی ما دچار اختلاف فاز عمیق با رهبری شده و عملاً نمی‌توانیم نقش درست خود را در حرکت جمهوری اسلامی ایفا کنیم. مثال دردناک دیگر از این اختلال، «آزاداندیشی» است که دنبال نکردن آن گلایه رهبری را به‌دنبال داشته‌است اما در نگاه فعالین دانشجویی، موضوع بااصالتی نیست و اهمیت آن در منظومه فکری رهبری درک نمی‌شود و در بهترین حالت به عنوان ابزاری برای تخلیه هیجانات طرف مقابل از آن استفاده می‌شود.

    سوم: اختلال در شناخت صحنه
    به‌نظر می‌رسد صحنه نزاع جمهوری اسلامی با دیگری‌های خود در بسیاری از عرصه‌ها برای جبهه انقلاب شفاف نیست. کسی که بخواهد به‌طور واقعی در میدانی مبارزه کند، باید بداند چه کسانی در حال نزاع با یکدیگر هستند، موضع هرکدام چیست، نزاع در چه نقطه‌ای است و…وقتی این نزاع‌ها درک نشوند و صحنه شفاف نباشد، افراد هم اساساً احساس شرایط جنگی نمی‌کنند. اگر هم احساس کنند، اثر خاصی در جنگ نمی‌گذارند. صرفاً به خاطر احساس مسئولیت یا تعلقات انقلابی خود، فعالیت‌هایی انجام می‌دهد که معنی آن تکرار کلیشه‌ای فعالیت‌ها و یا همان بی‌معنایی فعالیت‌هاست. اما اگر کمی به میدان نزدیک شوند و صحنه را درست درک کنند، به طور طبیعی وارد نزاع واقعی می‌شوند. در اتفاقاتی که شناخت صحنه برای تشکل‌ها راحت‌تر بوده (مانند مذاکرات هسته‌ای، حوادث ۱۴۰۱، احقاق حقوق کارگران و امثالهم) عملکرد نسبتاً قابل‌قبولی هم ارائه شده‌است. اما در عرصه‌هایی مانند تولید، تبیین نقشه‌های دشمن،امیدآفرینی، غلبه گفتمان انقلاب در دانشگاه، نظم جدید جهانی و… که صحنه و نزاع‌های آن شفاف نیست، سردرگمی، بی‌توجهی و کم‌اثری مشاهده می‌شود. قله‌های نقش‌آفرینی دانشجویان (از سه دانشجوی شهید روز ۱۶ آذر، تا نزاع‌های فکری دهه ۷۰ تا فعالیت‌های عدالتخواهانه دهه ۸۰ و…) نیز همین ویژگی را یدک می‌کشند: شناخت درست از صحنه و نقش‌آفرینی به‌موقع و نقطه‌زن!

    نگارنده بر این باور است که اگر برادران و خواهران فعال دانشجویی و افرادی که دغدغه جریان دانشجویی را دارند، بتوانند این سه اختلال را مرتفع نمایند، جنبش دانشجویی می‌تواند به سرعت در جایگاه یکی از مهمترین و اثرگذارترین نیروهای سیاسی کشور قرار بگیرد. در غیراین‌صورت، سرنوشتی جز رفتن به حاشیه، کم‌اثری و فرمالیته‌شدن فعالیت دانشجویی انتظار ما را نمی‌کشد و این مصداق بارز ترک میدان اثرگذاری و فرصت‌سوزی برای کشور است. ان‌شاالله که همه ما در انجام این مهم موفق باشیم.

    نویسنده: مریم بقائی
    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *